با نظرات ارزشمندتان به پالایش نوشته ها و مسیر پیش رویم کمک کنید.

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

دفتر گزارش کار

یکی از همکارانم مشغول سرک کشیدن در دفتر گزارش کاری قدیمی بود؛ بر روی لبش لبخند ملیحی نیز شکل گرفته بود که البته سعی در پنهان کردنش داشت.
گزارش کار را یکی از دوستان نوشته بودند که سابق افتخار همکاری تمام وقت با ایشان را داشتم. خواندن چند سطر از گزارش روزانۀ ایشان برای بنده نیز تبدیل به تجدید خاطره ای شد. با توجه به شخصیت جالب و پیچیدۀ ایشان، و هدفی که شاید از نوشتن این چند سطر داشتند، بدون اجازه و البته بدون ذکر نام، یکی دو خط از این گزارش قدیمی را بدون دخل و تصرف در اینجا باز نویسی می کنم:
"مرخصی خواستم، ندادند.
هیچ خروجی نداشتم.
ساعت را نگاه می کنم که زودتر تمام شود و بروم.
.... "

هیچ نظری موجود نیست: