با نظرات ارزشمندتان به پالایش نوشته ها و مسیر پیش رویم کمک کنید.

۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

تغییر وضعیت: از کارآفرین به کارمند

صبح ها با احترام دنبالم می آیند و شب ها با سلام و صلوات تا منزل می رسانند.
بجای نگرانی بابت حقوق و بیمه ای که آخر ماه باید پرداخت می کردم، سر ماه حساب بانکی ام دوباره مثل یک ماه پیش پر می شود.
بجای  دوندگی در زیر آفتاب از این اداره به آن اداره، درجۀ کولر گازی را بر روی عدد دلخواهم تنظیم می کنم.
دیگر چندان نگران تماس از بیمه و دارائی و غیره نیستم، در عوض گاهی با چالشی مهندسی روبرو می شوم که حل کردنش برایم سرشار است از لذت.
بجای سفر های گاه و بیگاه به تهران برای سر کله زدن با ادارات و کارمندان پایتخت نشین، در حال برنامه ریزی سفری تفریحی به اروپا به همراه شعله هستم؛ انصافا در این چند سال چقدر ظلم که در حقش روا نکردم.
بجای تجربه نمودن مشکلات کار آفرینی و چه و چه؛ هر روز با تجربیات مهندسی جدیدی برخورد می کنم؛ لذت بخش است وقتی قسمتی از پولی که میگیرید مربوط به چیزی باشد که یاد می گیرید.
گاهی زیر آفتاب لم می دهیم و استراحتی می کنیم، گاهی هم در سایه، و با همکاران سوئدی و فرانسوی گپی می زنیم.
وقتی کسی می پرسد کجا کار می کنی، بجای آسمان ریسمان بافتن که چه شرکتی تاسیس کردیم و چقدر سرمایه گذاری کردیم و چرا در حال ورشکستگی هستیم؛ با افتخار از جایگاه کاری ام صحبت می کنم.
دیگر نگران آلودگی کاری و شیمیایی همکارانم نیستم، در عوض ششهایم را از هوای فرح بخش تبریز پر می کنم.
برایم لذت بخش است که به عنوان یک مهندس مفید هستم.
شاید دراین باره بیشتر نوشتم ....